ایرانشهر

ایرانشهر به دنبال آزادی ...

ایرانشهر

ایرانشهر به دنبال آزادی ...

پیشانی ار ز داغ گناهی سیه شود ...



به «احمد لطفی آشتیانی، نماینده ی اصولگرای مجلس هشتم از اراک

کاریکاتور از محمود شکرایه

به «احمد لطفی آشتیانی، نماینده ی اصولگرای مجلس هشتم از اراک!»،
که می دانم به راستی هیچ نمی بیند، هیچ نمی شنود، و هیچ نمی داند:

...
«... پیشانی ار ز داغ گناهی سیه شود
بهتر ز داغ مهر نماز، از سر ریا
نام خدا نبردن از آن به که زیر لب
بهر فریب خلق بگویی خدا خدا.
ما را چه غم که شیخ شبی در میان جمع،
بر رویمان ببست به شادی در بهشت
او می گشاید، او که به لطف و صفای خویش،
*گوئی که خاک طینت ما را ز غم سرشت ...»   
...
«فروغ فرخ زاد»*
...
کمی شرم کن و آدم باش، گیرم، چهره ات نشان می دهد که، که هستی و چه هستی، با آن پیشیته ی زشت و پلشت و آن پرونده ی شرم آور و ننگین ات؛
از خدا و زیست بوم و آینده بترس، گیرم تو آن مایه رو سیاهی که ترس هم گرهی از کارت باز نمی کند،
اگر آرام و بی دردسر کنار رفتی، شاید، تازه شاید، چکه ای از بیزاری مردم شهر و استان و کشورت و نیز مردم جهان، از تو کم شود،
گیرم، تو این کاره نیستی ... نیستی ... هیچ نیستی:
«...  رنگ رخساره خبر می دهد از سر ضمیر ...»
...
 «... در کیش ِ جان فروشان، فضل و شرف به رندی ست؛
آن جا نسب نگنجد، و این جا حسب نباشد.
در محفلی که خورشید، اندر شمار ِ ذره ست
*خود را بزرگ دیدن، شرط ادب نباشد ...»
...
*«حافظ شیراز»
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد