جایگاه و چه گونه
گی نسک و نسک خوانی و رسانش در سرزمین باستانی
نیاکانی ما، در سرزمین هنر و فرهنگ، بدان جا رسیده - کشیده - است که شماره
گان نسک ها، از دست کم یکهزار و پانسد یا یکهزار، به پانسد
وکم تر از آن رسیده است و همین شماره گان اندک هم، زیر سایه ی گجسته و
ترسناک چکمه و چکمه پوشان، و سرنیزه و سرنیزه داران، دارد له می شود و از
میان می رود؛ چرا همیشه کوتاهی و سستی مان را به گردن دیگران می اندازیم و به پای دیگران می نویسیم؟! مگر
می شود که مردمی - مردمانی -، بیش از نیمی از هنگام یا گاه
شبانه روزشان را در پای «افیونی» به نام «تله ویزیون» بگذرانند و تباه نمایند، لیک،برای خواندن یک نسک - در ماه پیشکش شان - در سال هم،
گاه نداشته باشند! مگر می شود؟ چه گونه می شود؟! (به هیچ روی نمی شود، هر
که می گوید این شوند را، به راستی دروج می بافد...)؛ به هر آن چه که دوست می دارید یا می پرستید، بدانید که بی هوده نام ِ«یار مهربان» بر آن ننهاده اند، هر
چه می کشیم، همه از ناآگاهی و نادانی ما ست، و این ناآگاهی ونادانی، ریشه
در همین نخواندن و نخواندن ها دارد - این جای سخن، بسیاری به من و ما خواهند
خندید! بگذار بخندند، ما که اندوه کسی را نمی خواهیم - آری، تا هنگامی
که ما (مردم سرزمین نیاکانی باستانی مان) این گونه اند و این گونه ایم ما، نمی توانیم هیچ چشمداشتی در راستای آزادی و آبادی و پیشرفت و شادی و خوشبختی
داشته باشیم، کوتاه ِ سخن این که: «نسک خواندن» را دست کم نگیریم، و بدانیم که: «تنها
راه و روش ِ آزاد شدن و آباد نمودن، آگاهی و دانایی است، و آگاهی و دانایی
را بدون نسک خواستن، چون آدم بی چشم و گوشی است که می خواهد همه چیز را ببیند و
بشنود.»